امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

كارمند كوچولوي مامان

1391/7/26 14:07
نویسنده : مامان مریم
510 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيزم

چند روز پيش صبح زود طبق معمول داشتم يواشكي از خونه مي اومدم بيرون تا برم سركار ديدم يهويي مثل فنر از جات پريدي و خوابالو خوابالو به من گفتي مامان بريم اداره دير مي شه ها من هاج و واج موندم با اون خواب عميقي كه تو رفته بودي چجوري يهو از خواب بيدار شدي و حالا مي خواي همراه من باشي تا محل كارم بعد از كلي صحبت كردن و قطع شدن اميدم از اينكه تو قانع بشي و بموني خونه لباساتو عوض كردم و رهسپار اداره شديم

تا رسيديم وزارتخونه اونجا مورد استقبال همكارا قرار گرفتي و حسابي ازت پذيراي شد و بعدشم شيطنت و آتش سوزندنا شروع شد و من و همكارا فقط مي تونستيم تماشا كنيم چون تقريباً كنترل كردن شما بدون اينكه اشك بريزي يه خورده مشكل بود و بنا بر درخواست همكاران كه مي گفتن"بذار راحت باشه" منم احترام گذاشتم و شما رو براي چند ساعتي به حال خودت گذاشتم تا بهت خوش بگذره و يه خاطره خوب توي ذهنت بمونه....

اينم يه روز ديگه 

 

البته تاريخ روي عكسها به خاطر تنظيم نبودن اشتباهه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نانی
8 آبان 91 11:45
ای واااااااااااااااای خدای من
فکر کنم چند وقت دیگه که منم مجبور بشم گاهی مانی رو ببرم اداره همین بلا سرم بیاد


سلام عزيزم مطمئن باش همينطوره
كوچولوتوببوس