امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

خاطره کودکی

سلام تک ستاره قلب مامان بازم مامان تنبل اومد بازم مشغول بودن به کار بازم درس ، بازم کارهای خونه ، بازم ، بازم ، بازم و..................... می دونم عذر بدتر از گناهه که مقدمه تنبلی هامو اینجوری شروع می کنم ولی می خوام بدونی مامان همیشه دوست داره حتی اگه سرم از این شلوغتر بشه در هر صورت ببخش گل مامان امروز می خوام از اتفاقات افتاده تو این مدت برات بنویسم و تو یه پست جداگانه عکسهای سال 93 تو برات بزارم امیدوارم ازم راضی باشی. شیرینی زبونی و شیطنتهات کی چی بگم از کجا بگم واقعاً امیر نگو بلا بگو یه خورده پرخاشگر شدی که بیشترش تأثیر رفتار ........... بگذریم . یه عالمه دل...
4 تير 1393

تفریحات دو روزه (اولین حضور رسانه ای )

سلام گل پسر مامان صبحت بخیر شاید برای گذاشتن این پست کمی دیر شده باشه ولی باید ثبت کنم تا بشه برگی دیگه از خاطرات کودکی تو پنجشنبه 24 مرداد ماه من و بابا علی و مهرداد جون پسر عمه خوبت به اتفاق هم رفتیم سرزمین عجایب در مرکز خرید تیراژه با اون همه سر و صدا که کلافه کننده بود ولی خدا رو شکر می کنم تونستیم تو رو شاد کنیم و به واسطه حضور مهرداد جون به شما بیشتر خوش گذشت ممنون مهرداد جون که ما رو همراهی کردی. عکسهای که انداختی رو در ادامه مطالب برات می زارم فردای اون روز که 25 مرداد می شد برای اولین بار تونستیم تو رو در برنامه زنده خونه به خونه صبحهای جمعه شرکت بدیم اونم با چه مکافاتی برای از خواب بیدار کردن تو با...
5 شهريور 1392

يه روز قشنگ ....يه خاطره قشنگ...

سلام امير قلب مامان من بازم به وبلاگت سر زدم تا حرفها و كارهاي   ماندگار اين چند وقتو برات ثبت كنم حالا انشاءالله سر فرصت هم صدات و هم فيلمتو توي وبلاگ برات مي زارم ديگه بزرگي شدي ماشاءالله رفتارت و حرفات نشون مي ده ديگه كم كم عاقل مي شي و فهميده شايد به نظر ما كه پدر و مادرت هستيم اينطور باشه ولي نه ، واقعاً هر كي باهات سر و كار داره اينو بهمون مي گه ديگه مثل سال گذشته وقتي من و بابا علي جون مي خوايم اداره بريم گريه نمي كني و بهونه نمي گيري ديگه وقتي صدات مي كنيم خيلي قشنگ با بله جواب ما رو مي دي ديگه وقتي ازت مي خوام تا وسايلتو جمع كني انجام مي دي البته با كمي تأخير چون بازيگوشي توأم با حرف شنو...
14 اسفند 1391

بي تو هرگز

سلام جوجوي مامان : بعد از یه مدتی که از نظر من طولانی بود برگشتم تا توي وبلاگت خاطرات با تو بودن ، شعر و مطلب كه لياقت تو رو داشته باشه بزارم .  راستي توی این مدت بزرگتر شدي و آقا تر (البته شيطونتر) پسر نازم توي اين مدت سايز كفشت بزرگتر شده و لباساي زمستوني پارسالت برات كوچيكتر شده و اين باعث ذوق كردن من و بابات مي شه براي اين ذوق زدگي  ازت تشكر مي كنم با تمام وجود مي گم اميدوارم انقدر از خدا عمر بگيرم كه لباس زيباي دامادي توي تنت ببينم گل مامان ، پسر شيطون من شيرين زبوني هاي مي كني كه قند توي دل ما آب مي شه عاشق جاهای خطرناک و كاراي خطرناكي   و .....
8 بهمن 1391

كارمند كوچولوي مامان

سلام عزيزم چند روز پيش صبح زود طبق معمول داشتم يواشكي از خونه مي اومدم بيرون تا برم سركار ديدم يهويي مثل فنر از جات پريدي و خوابالو خوابالو به من گفتي مامان بريم اداره دير مي شه ها من هاج و واج موندم با اون خواب عميقي كه تو رفته بودي چجوري يهو از خواب بيدار شدي و حالا مي خواي همراه من باشي تا محل كارم بعد از كلي صحبت كردن و قطع شدن اميدم از اينكه تو قانع بشي و بموني خونه لباساتو عوض كردم و رهسپار اداره شديم تا رسيديم وزارتخونه اونجا مورد استقبال همكارا قرار گرفتي و حسابي ازت پذيراي شد و بعدشم شيطنت و آتش سوزندنا شروع شد و من و همكارا فقط مي تونستيم تماشا كنيم چون تقريباً كنترل كردن شما بدون اينكه اشك ب...
26 مهر 1391

يه روز ديگه يه حرف ديگه

سلام ماماني من قربونت برم كه بعضي وقتها خيلي خيلي شيطوني مي كني و باعث مي شي يه كم ناراحت بشم روز چهارشنبه وقت دندونپزشكي داشتم از چند ساعت بودن توي مطب دكتر و كار روي دندونم خسته بودم و كلافه و شب هم بابايي بايد مي رفت مأموريت و من و تو تنها بوديم اونقدر ماشاءالله شيطوني كردي و منم كه حس حرف زدن نداشتم و تو هم كه دوست داشتي با بالا و پايين پريدن شاد باشي و بخندي يه كوچولو مامانو اذيت كردي فكر كردم با تهديد من شايد يه فرجي بشه و تو يه كم آرومتر بشي ولي چه اشتباه بزرگي بود تهديد كردن من كه باعث شد علاوه بر درد دندون عذاب وجدان سراغم بياد خواستم آرومت كنم بهت گفتم اگه مامان اذيت كني مي رم پيش فرشته ها و تو...
15 مهر 1391

خاطرات دو روزه

سلام عزيز دل مامان هفته گذشته هفته خوبي برامون بود و سعي كرديم در كنار هم بهمون خوش بگذره چهارشنبه شب روز جهاني دريا نوردي بود و به همين مناسبت مراسمي توي سالن همايشهاي ميلاد در نمايشگاه بين المللي تهران برگزار شد و بابا علي جون به عنوان خبرنگار نمونه صنعت دريايي كشور معرفي شد مباركه بابايي انشاءالله قلمت هميشه دريايي باشه و دريايي بنويسي               روز پنجشنبه صبح سه تايي با هم رفتيم باغ وحش ارم خيلي وقته از ما مي خواي كه باغ وحش ببريمت چون خيلي حيواناتو دوست داري و اونم تأثير كتابهاي كه از حيوانات برات خريديم و مي خونيم از ديدن ق...
10 مهر 1391

با تو بودن براي من يه نعمته

  عزیزم آهنگ صدایت با به دنیا آمدنت زیبا ترین ترانه زندگیم نفس هایت تنها بهانه نفس کشیدنم و وجودت تنها دلیل زنده بودنم است پس با من بمان تا زنده بمانم.     سلام عزيزكم : متاسفانه یه مدت طولانی میشه که به دلیل مشغله کاری و زندگی نتونستم به وبلاگت سر بزنم امروز فرصتی پیدا کردم واسه نوشتن توی این مدت اتفاق های زیادی افتاده و امير مامان حسابی ماشالله بزرگتر و آقا تر شده ديگه به مامان توي كاراي خونه تا حدي كه خوشحالش كنه و بتونه كمك مي كنه با مامان يه روزاي مي ياد اداره و به خاطر اينكه مورد توجه همكاراي مامان قرار مي گيره مدام موقع خواب مي گه "مامان منو ببر اداره همون جا كه همه منو دوست...
4 مهر 1391

شيرين زبوني

سلام گل گلي مامان ديشب با بابا علي جون وقتي توي پارك نشسته بوديم بابايي براي چند لحظه ما رو توي پارك تنها گذاشت و وقتي تو نگراني منو احساس كردي با اون زبون شيرينت گفتي " نتس مامان من پيشتم " مامان فداي تو بشه تو مرد كوچك خونه مايي در كنار تو از هيچي نمي ترسيم جز از خدا ...
17 خرداد 1391