يه روز قشنگ ....يه خاطره قشنگ...
سلام امير قلب مامان
من بازم به وبلاگت سر زدم تا حرفها و كارهاي ماندگار اين چند وقتو برات ثبت كنم حالا انشاءالله سر فرصت هم صدات و هم فيلمتو توي وبلاگ برات مي زارم
ديگه بزرگي شدي ماشاءالله رفتارت و حرفات نشون مي ده ديگه كم كم عاقل مي شي و فهميده شايد به نظر ما كه پدر و مادرت هستيم اينطور باشه ولي نه ، واقعاً هر كي باهات سر و كار داره اينو بهمون مي گه
ديگه مثل سال گذشته وقتي من و بابا علي جون مي خوايم اداره بريم گريه نمي كني و بهونه نمي گيري
ديگه وقتي صدات مي كنيم خيلي قشنگ با بله جواب ما رو مي دي
ديگه وقتي ازت مي خوام تا وسايلتو جمع كني انجام مي دي البته با كمي تأخير چون بازيگوشي توأم با حرف شنوي با هم سراغت مي ياد كه اونم طبيعيه
حالا ديگه علاقه ات به كتاب خوندن و كتاب خريدن خيلي بيشتر شده و هيچ چيز مثل كتاب خوندن شادت نمي كنه وقتي مي خواي خودت از كتاب خونه ات كتاب برداري مي گي( منو بغل كنيد تا كتاب پر بغلي بردارم ) اين به زبون شيرينت يعني اينكه منو بغل كنيد تا من دستامو باز كنم و به اندازه بغلم كتاب بردارم قربون اون دستات علاقه منديهاتم تغيير كرده
شخصيت هاي كارتوني مورد علاقه ات ديگه شده :
غذاهاي مورد علاقه ات