امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

حسی مادرانه

  عارفانه ........ عاشقانه ....... می نویسم از احساسات پاک مادرانه ....مادر شدن حسی است آسمانی .....تو راه آسمان را برایم هموار و مرا به خدا نزدیک تر کردی   اعتراف می کنم که به دنیا آوردن امیر محمد احساسات مادرانه ام را شکوفاکرد ..... احساسات مادری همان است که به من توان گذشت و فداکاری و نوع دوستی را داد احساسات مادری مرا از غم و غصه و تنهایی نجات داد احساسات مادری به من کمک کرد تا مرضهای روحیم درمان شود و زخمهای کهنه ام مرهم یابد احساسات مادری به من کمک کردتا فکر و ذهنم را از فکر و خیال های بیهوده و پلید پاک کنم احساسات مادری زندگی را برایم شیرین وآرامش بخش کرده است احساسات مادری به من کمک کردتا از شهوت دنی...
7 دی 1390

دل نوشته های امیر محمد برای باباش

      همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که هر بار با تراشیده شدن ، کوچک و کوچکتر میشود . ولی پدر ... یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست ... فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد.  قدردانتم بابا .       ...
7 دی 1390

دعای مادرانه

امیر محمد جان : روزگارت برمراد روزهایت شادشاد آسمانت بی غبار سهم چشمانت بهار قلبت از هرغصه دور بزم عشقت پرسرور بخت و تقدیرت قشنگ عمر شیرینت بلند سرنوشتت تابناک جسم و روحت پاک پاک ...
7 دی 1390

در کنار تو

امیر محمدم برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. کنار تو درگیر آرامشم همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. تو پایان هر جستجوی منی تماشای تو عین آرامشه.. تو زیباترین آرزوی منی ...
7 دی 1390

نام تو

با هر چه عشق نام تو را میتوان نوشت   با هرچه رود نام تو را میتوان سرود   بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را ... با دستهای قشنگ تو میتوان گشود!                     ...
7 دی 1390

عشقولانه

تقدیم به همسرم و پسرم با عشق باسلامی گرم با درودی پاک می آغازم این پیغام روزگارتان خوش باد ای که رنگ خدائی تان زندگیم را مالامال از عشق کرده راستی من چگونه احساسم را بیان کنم من که چونان کودکی دلباخته می مانم آسمان دیدگانم از رویای بودن با شما آکنده است زندگی را با ترنمهای رنگین نگاهتان نظاره می کنم نگاهم را که از اعماق قلبم ریشه می گیرد شادمانه به انتظارتان می دوانم سکوتم صدای شما ، هوایم هوای شما دلتنگیم برای شما تنهاییم به یاد شما زندگیم فدای شما ...
28 آذر 1390

با خدا باش پادشاهی کن

خداجونم شکرت بخاطر همه چی... به خاطر هر چی که بهم دادی که همش نعمته و هر آنچه دریغ کردی که حکمت تو بوده بخاط اینکه همیشه محبت و مهر تو رو همراه خودم داشتم و حس کردم همیشه حس می کنم یه حصاری دورمه که ازم محافظت می کنه و اون مهر تواِ. حس می کنم همش یکی از اون بالا مواظبمه، هوامو داره دیگه خیالم راحته. مطمئنم هیچی بی حساب و کتاب نیست. یکی هست که بیشتر از خودم منو دوست داره و مواظبمه خودمو و زندگیمو و کودکم رو به خودت سپردم و مطمئنم که بیشتر از خودم مواظبشی   ...
5 آذر 1390

روزهای به یاد ماندنی

  بعضی از تصاویر هستند که تو زندگی ما آدمها هیچ وقت از ذهن پاک نمیشن ...منم توی ذهنم از این تصاویر کم ندارم ...اما تصاویری که این روزها جلوی چشمهام رژه میرن شیرینن و خواستنی... یکی از این تصاویر مربوط به زمانیه که برای بار اول در آغوشم گذاشتنت و تنها خدا می دونه که چه حسی بود.. بارها سعی کردم برای بقیه توضیح بدم اما می دونم که نتونستم حس واقعیم رو منتقل کنم.... یاد اون صورت سرخ و نرم  که میوفتم قندی توی این دل آب می شه که شیرینیش رو تا قبل ازاین نچشیده بودم... تصویر دیگه تصویر شیر خوردنهای شبانه ست....شبها میشی ماهی کوچیک اتاقمون...ماهیی که به دنبال خوردن شیر دهنش رو باز و بسته می ...
30 آبان 1390