امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

عزيمت به مكه (محرم شدن در مسجد شجره)بخش چهارم

1391/5/1 12:34
نویسنده : مامان مریم
621 بازدید
اشتراک گذاری

 (یا رب به مقامت آبرویم دادی در چشمه عشق شستشویم دادی)

(خواهم به محمد که گناهم بخشی چون راه به کوی این نکویم دادی)

ساعت 15:30 دقيقه بعداز ظهر لحظه اي بود كه با اتوبوس هتل را ترك كرديم برام جالب بود كه مسئولين محترم بعثه رهبري در حالي كه قرآن بالاي سر ما گرفتند و خداحافظي مي كردنند توي وسط 164 نفر دنبال امير محمد مي گشتند تا باهاش خداحافظي كنند و ديدني بود لحظه روبوسي اونا حيف كه دوربين توي كيفم بود و نمي تونستم با عكس اون لحظه رو ثبت كنم.

 الان كه اين خاطره رو مي نويسم اشك از چشمام جاريه خداحافظي با مدينه واقعاً سخت بود

مدینه! تو را عقده ها در دل است اگر چه خداحافظی مشکل است

خداحافظ ای بهترین سرزمین خداحافظ ای قبر امّ البنین

خداحافظ ای کبریا را حبیب خداحافظ ای چهار قبر غریب

مدینه بمان در غم دائمت چه شد کوچه های بنی هاشمت

خداحافظ ای غرق انجم شده خداحافظ ای تربت گمشده

خداحافظ ای سجدگاه همه خداحافظ ای خانه فاطمه

خداحافظ ای شمع هر انجمن محلّ نماز حسین و حسن

به خاک تو ای آرزوی همه بود جای پیشانی فاطمه

اگر میهمان بدی بوده ام به دامان پاک تو رخ سودهام

از این درگهت با چه حالی روم مبادا که با دست خالی روم

اگر خواهی از خود جدایم کنی کرم کن که عبد خدایم کنی

صفایی دگر بر روانم بده امام زمان را نشانم بده

بناچار اگر میروم زین حرم مبادا بود نوبت آخرم

اگر چه به وقت وداع همه شنیدی ز هر زائری زمزمه

دلش از شرار غم افروختی به وقت خداحافظی سوختی

همان شب که با گریه و شور شین خداحافظی کرد با تو حسین

چه باشد مرا هم عطایی کنی چو مولای خود کربلایی کنی

 

...... ساعت 17:30 دقيقه  به مسجد شجره میقات اهل مدینه كه ابتداي انجام فرضيه حج از آنجا آغاز مي شد رسيديم

 امير محمد توي بغل من خواب بود خوابي پاكتر از قطره هاي باران

 

ما داخل مسجد شديم و بعد از كمي با صداي لبيك گفتن حجاج امير محمد از خواب بيدار شد بميرم براي پسرم از گرما تمام لباسش خيس شده بود و لپهاش قرمز شده بود

بعد از كمي متوجه حوض هاي آب شده بود و رفت لبه يكي از اين حوض ها نشست

 

احرام گرفته ايم به کویت

 لبیک زنان به جستجویت

 احرام شکن بسی است زنهار

 ز احرام شکستنم نگهدار

 شعار تلبیه را تکرار نمودم; «لَبَّیْکَ، اللّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ...». آری، خدای من! آری، خدای من، شریکی برای تو نیست. آری، خدای من، همانا حمد و نعمت برای تو است. سلطنت برای تو است و شریکی برای تو نیست.نزديك اذان مغرب و عشا بود من بايد تا قبل از اذان محرم مي شدم و چون مامان داخل مسجد رفته بود و ازش خبري نبود ناچاراً امير محمد رو بغل كردم و رفتم داخل مسجد اصلاً جا نبود پا بذاري به قدري شلوغ بود به هر سختي بود پيش خانمي كه تلقين تلبيه رو به ما مي گفت رفتم و بعد از محرم شدن نماز خواندم و نیت عمره مفرده کردم و از این به بعد باید مراقب مي شدم که از احرام خارج نشوم. با كاروان از مسجد خارج شديم .

چهار ساعت توي ماشين بوديم و حدوداً ساعت 12:30 شب به هتل كنكورد هتل محل اقامتمون رسيديم .

از خستگي نمي تونستم روي پام وايستم روحاني كاروانمون آقاي قائمي از ما خواست بعد از چند ساعت استراحت ساعت 3 صبح در لابي هتل جمع شويم و پيش از اذان صبح به طرف مسجد الحرام برويم و اعمال حج را به جا بياوريم ولي من چون مي دونستم نمي تونم با امير محمد همراه كاروان باشم و امير محمد هم خواب زده مي شه با توجه به اينكه چند بار هم از خواب بيدار شده بود از مدير كاروان خواستم تا من شب براي انجام اعمال بروم و ايشون هم به من قول داد در انجام اعمالم همراهي مي كنه تا خداي نكرده قصوري در انجام اعمالم نشه ......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)