امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

در د دلهای مادرانه

تو در لحظه لحظه های من سهیمی... در شادی هایم...  نگرانی هایم... و حتی در این روزهای خاکستری ....ام! می خواهم بودنت را فقط در روزهای آرامم شریک کنم.....   این روزها را حاشیه بزن... برای این روزهایم دعا کن... دعا کن باران ببارد....               عزیزم ... تو برای من همان قطره ی بارانی   تمام سهم من از آسمان... باریدنت برایم زیباست  تمام سختی این روزها فدای چشمهای معصومت.... قطره ی آسمانی ام.... دوستت دارم...         ...
11 آبان 1390

دوستتم داشته باش...

  آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم گر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن......   یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم... وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قد...
8 آبان 1390

راز و نياز

شب که میشه ستاره ها       راهی آسمون میشن دور و بر ماه میشینن          همدل و همزبون میشن شب ها بیا کنارهم              به آسمون نگاه كنيم        ستاره ها را ببینیم              با همديگه دعا كنيم   به یاد بیاریم که خدا            ما آدما را آفريد ماه  قشنگ نقره ای    ...
26 مهر 1390

ماه من و ماه آسمون ...

ماه درمیاد كه چی بشه می خواد عزیز كی بشه ماه درمیاد چی كار كنه باز آسمونو تار كنه     نمی دونه تو هستی به جای اون نشستی نمی دونه تو ماهی تو كه رفیق راهی     یه ماه می خواستم كه دارم ای ماه شام تارم تویی رفیق راه من ای غنچه بهارم   ...
23 مهر 1390

عاشقانه ای برای پسركم

سلام مامانی حالت خوبه؟امروز یه حس عجیبی نسبت بهت دارم  گفتم زودی بیام بنویسم تا یادم نرفته، گاهی وقت ها میشه کلی مطلب قشنگ یهو میاد تو ذهنم اگر سریع ثبتش نکنم از ذهنم میره .............  به نظرم اين وب بی نظیر مي تونه صندوقچه اي باشه پر از عشق و محبت كه با خوندن هر متنش مي توني بدوني كه چقدر دوستت داشتم و دارم ، لحظه لحظه با تو بودن قشنگو و زيباست . عزیز دلم  اميدوارم تونسته باشم  منم این لحظه ی قشنگو بهت ببخشيده باشم . دلبندم بابات هم مثل من عاشق پسرشه ،چند روز پیش که باهاش حرف میزدم درباره تصميماتش براي آينده تو مي گفت و اينكه چه فكرهاي براي خوشبختي تو داره .  ...
20 مهر 1390