امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه سن داره

بهانه قشنگ زندگی

یادی از خاطرات دوران دبستان

1390/7/26 12:23
نویسنده : مامان مریم
185 بازدید
اشتراک گذاری

مامان جون ببخشید تو وبلاگ تو می خوام برای خودم مطلب بزارم آخه این شعر من توی برنامه بچه های دیروز چند بار شنیدم و خیلی دوسش دارم ،می خوام این شعر رو اینجا درج کنم تا بعدها تو هم اونو بخونی امیدوارم مامان و باباهای که تو وبلاگت سر می زننیاد بچگی هاشون،براشون زنده بشه من که هر وقت اون برنامه رو می بینم و شعرش رومی شنوم اشکهام سرازیر می شه...

خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماندنیترند

درس‌های سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه وکلاغ
روبه مکارو دزد دشت وباغ

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی با هوش بود
فیل نادانی برایش موش بود


با وجود سوز وسرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن میدرید

تا درون نیمکت جا میشدیم
ما پرازتصمیم کبری میشدیم

پاک کن هایی زپاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جارویبا پا روی برگ

همکلاسی‌های من یادم کنید
بازهم در کوچه فریادم کنید

همکلاسی‌های درد و رنج و کار
بچه‌های جامه‌های وصله‌دار

بچه‌های دکه خوراک سرد
کودکان کوچه اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می‌شد باز کوچک می‌شدیم
لا اقل یک روز کودک می‌شدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ‌ها که بودش روی دوش

ای معلم یاد و هم نامت بخیر
یاد درس آب و بابایت بخیر

ای دبستانی ترین احساس من

بازگرد این مشق ها را خط بزن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)