امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

پسر کوچولو و ميكروب ناقلا

امیر محمد روز ٢١ اردبیهشت بعد از زدن واکسن ١٨ ماهگی سه روز تب داشت و بعد از اون هم با یه ویروس جدید که به بدنش وارد شد یه هفته مریضی کشید از همه مامانا خواهش می کنم مواظب کوچولوهاشون باشن. ...
31 ارديبهشت 1390

رياضي دان كوچك

پسر گلم ديروز مامانشو كه خسته از سركار به خونه رفت سوپرايز كرد. وقتي با شازده پسر مشغول بازي بودم متوجه شدم به طور واضح بعضي از اعداد را مي گه مثل شیش ، ده و سيزده. دوستت دارم عزيزم.   ...
31 ارديبهشت 1390

رياضي دان كوچك

پسر گلم ديروز مامانشو كه خسته از سركار به خونه رفت سوپرايز كرد. وقتي با شازده پسر مشغول بازي بودم متوجه شدم به طور واضح بعضي از اعداد را مي گه مثل شیش ، ده و سيزده. دوستت دارم عزيزم. ...
31 ارديبهشت 1390

کلامی از جنس باران

قال الإمام علي (عليه السلام) : لا ترخص لنفسك في شئ من سئ الأقوال والأفعال. امام علي (عليه السلام) فرمودند: به خودت اجازه کمترين زشت گفتاري و زشت کرداري، مده. «غررالحکم، ح ١٠١٩٠
31 ارديبهشت 1390

تقدیم به پسرم

نباشی، کل این دنیا، برام قد یه تابوته نبودت، مثل کبریت و دلم ، انبار باروته نباشی، هرشب و هر روز، همش حیرون و آوارم با فکرت زنده میمونم، تا وقتیکه نفس دارم بمون تا آخره دنیا، بمونی تا تهش هستم دنیا رو بی تو نمیخوام یه لحظه دنیا بی چشمات یه دروغه محضه   ...
28 ارديبهشت 1390

تقدیم به پسرم

نباشی، کل این دنیا، برامقد یه تابوته نبودت، مثل کبریت و دلم ، انبار باروته نباشی، هرشب و هر روز، همش حیرون و آوارم با فکرت زنده میمونم، تا وقتیکه نفس دارم بمون تا آخره دنیا، بمونی تا تهش هستم دنیا رو بی تو نمیخوام یه لحظه دنیا بی چشمات یه دروغه محضه ...
28 ارديبهشت 1390

یه روز دیگه و یه گردش دیگه

بهار فصل قشنگیه و آدم دوست داره از هر لحظه اش استفاده کنه و با دیدن طبیعت ، یاد خدا و    زیبای های که داره بیفته و چه بهتر این دیدنها در کنار عزیزان باشه. یه روز جمعه من و بابایی امیر محمد را به پارک ساعی بردیم و  امیر محمد برای خودش حسابی شیطونی کرد یک روز و یک خاطره قشنگ دیگه تو ذهن همه ما موند. ...
27 ارديبهشت 1390

یه روز دیگه و یه گردش دیگه

بهار فصل قشنگیه و آدم دوست داره از هر لحظه اش استفاده کنه و با دیدن طبیعت، یاد خدا و زیبای های که داره بیفته و چه بهتر این دیدنها در کنار عزیزان باشه. یه روز جمعه من و بابایی امیر محمد را بهپارک ساعی بردیم و امیر محمد برای خودش حسابی شیطونی کرد یک روز و یک خاطره قشنگدیگه تو ذهن همه ما موند. ...
27 ارديبهشت 1390