امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

تفریحات دو روزه (اولین حضور رسانه ای )

1392/6/5 13:09
نویسنده : مامان مریم
276 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسر مامان صبحت بخیر

شاید برای گذاشتن این پست کمی دیر شده باشه ولی باید ثبت کنم تا بشه برگی دیگه از خاطرات کودکی تو

پنجشنبه 24 مرداد ماه من و بابا علی و مهرداد جون پسر عمه خوبت به اتفاق هم رفتیم سرزمین عجایب

در مرکز خرید تیراژه با اون همه سر و صدا که کلافه کننده بود ولی خدا رو شکر می کنم تونستیم تو رو شاد کنیم و به واسطه حضور مهرداد جون به شما بیشتر خوش گذشت

ممنون مهرداد جون که ما رو همراهی کردی.

عکسهای که انداختی رو در ادامه مطالب برات می زارم

فردای اون روز که 25 مرداد می شد برای اولین بار تونستیم تو رو در برنامه زنده خونه به خونه صبحهای جمعه شرکت بدیم اونم با چه مکافاتی برای از خواب بیدار کردن تو با خستگی های شب قبل

وقتی رسیدیم بچه های دیگرو دیدی کمی خواب از سرت پرید ولی وای به وقتی که مسئول بردن بچه ها به داخل اتاق ، اومد تا ببرتتون متوجه شدی که بی بابا و مامان باید بری مگه رضایت دادی به پهنی صورتت اشک می ریختی و گریه می کردی که من نمی رم ، صحبت کردن باهات فایده ای نداشت و از ما جدا نمی شدی منم کارت ورودیه تو رو دادم به مهرداد جون که حداقل اون استفاده کنه .

وقتی مهرداد داخل رفت تازه بعد از پنج دقیقه متوجه نبودن مهرداد شدی باز گریه چرا مهرداد رفت من نرفتم حالا نمی دونستیم چجوری بفرستیمت بدون کارت بری داخل از یکی از آقایان حراست خواستیم که این محبت رو در حقمون بکنه با توجه به کارت خبرنگاری بابات تو رو با خودش ببره داخل و تو به خاطر اینکه با مهرداد جون باشی دیگه گریه نکردی

منم تو دفتر حراست نشستم و برنامه رو از تلویزیون داخل اتاق دیدم

به خاطر خستگی و گریه از اول تا آخر برنامه وقتی دوربین روی تو می یومد خستگی توی چشمات و حالتات موج می زد بمیرم الهی شاید یکم خودخواهی بود توی این سن و با اون همه کلافگی تو رو دو روز پشت سر هم با خودم بیرون می بردم ولی در هر حال می دونستم برات خاطره می شه

برنامه نزدیک ساعت 12:00 تموم شد و سلام و صلوات بلاخره از سازمان بیرون رفتیم .

حالا دیگه نوبت مهرداد جون بود که خیلی دوست داشته نمایشگاه بازی های رایانه ای رو ببینه ، وقتی گفت دلم نیومد بگم نه ،ولی ازش خواهش کردم خیلی مفید و مختصر باشه تا زود بریم خونه برای استراحت تا خدای نکرده مشکلی بعداً براتون پیش نیاد که به حمد الله به سلامتی برنامه اون روز هم به پایان رسوندیم و شاد و سرخوش به خونه برگشتیم اینم از دو روز تعطیلات آخر هفته

به امید اینکه بتونیم برات روزهای خوبی رو با شادی و سلامتی فراهم کنیم .

دوستدار تو :

مامان مریم

 

 

 

 

 امیر در سرزمین عجایب :

 

 

امیرمحمد در برنامه خونه به خونه

 

امیر محمد در نمایشگاه بازیهای رایانه ای

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

علي
5 شهریور 92 18:43
سلام بابايي امير محمد پسرم. ممنون از مامان مهربونت كه داره خاطرات كودكي ات رو پرونده سازي ميكنه تا بتوني در اينده با مرور انها لذت ببري عزيز دلم.خيلي دلم مي خواد شرايطي رو برات فراهم كنم تا با تمام وجود از كودكي خودت لذت ببري ،اما شرايطي هست كه بابايي فعلا شرمنده ات شد.واقعا خدا رو شكر ،كه حداقل مامان مهربونت با تمام وجود خيلي وقت ها جاي خالي منو برات پر مي كند. همواره تلاشم اينه كه با لطف خداي مهربون بتونم زمينه سلامتي و شاد كامي رو براي شما و مامان مهر بونت فراهم كنم.دوستون دارم با تمام وجود.