ماه رمضان و امیر محمد

سلام عزیز دل مامان ، قشنگ مامان ، نفس مامان ، بهونه قشنگ زندگی علی و مریم

هر پدر و مادری آرزوی اینو داره که بزرگ شدن فرزندشو ، شیرین زبونی ها ، سلامتی ، موفقیت بچه هاشو ببینه انشاءالله همه مامانا به این آرزوشون به خوشی برسن

ماه مبارک رمضان امسال ماهی بود که بیشتر از همیشه متوجه بزرگتر شودنت ، شدیم با ما سر سفره افطار می شینی  و هر دقیقه می گی مامان من روزه ام به من نون ، پنیر بده

از نماز خوندنت بگم کنار من و بابا می شینی و اعمال نماز رو با دقت به ما انجام می دی با بابا وقتی نماز می خونی چادر سر نمی کنی ولی با من همیشه باید چادر سرت باشه هر چی ام بهت می گم آقایون چادر سر نمی کنن بازم دوست داری مثل من پوشش داشته باشی

راستی بابا بزرگ جون و مامان بزرگ بعد از سفر مشهد مقدس برات یه دست لباس سربازی آوردن که وقتی تنت می کنی همون حسی رو پیدا می کنم که مامان موقع خدمت رفتن بچه هاشون دارن اشک توی چشمم می شینه ، وقتی به این فکر می کنم اگه یه روز مجبور شم ازت جدا شم مطمئنم بهم سخت می گذره البته سعی می کنم به اون روزا زیاد فکر نکنم ، و توی افکارم به مدرسه رفتن ، دانشگاه رفتن ، ازدواجت (انشاءالله اگه عمری باشه)فکر کنم به امید آنروز

یه نکته جالب اینکه تازگیا مدام بهم می گی : مامان من چرا داداش ندارم باهام بازی کنه.

یه کم دلم می گیره وقتی می بینم شاید مجبور باشی همیشه یکی یدونه باشی

البته من با همه مشغله ها فکر می کنم خیلی بی انصافیه که به خاطر کارم ، دانشگاه و راحتی خودم تو رو از داشتن خواهر یا برادر محروم کنم. بهت قول    می دم به این موضوع فکر کنم تصمیم درستو بگیرم.